سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شروعی بر ادامه زندگیTakvin

داستانهای کوتاه ملل .... یکی از بستگان خدا

شب کریسمس بود و هوا سرد و برفی.پسرک در حالی که پاهای برهنه اش را روی برف جابجا می کرد تا شاید سرمای برف های کف پیاده رو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می کرد. در نگاهش چیزی موج می زد، انگاری که با نگاهش نداشته هایش را از خدا طلب می کرد، انگاری با چشمهایش آرزو می کرد.

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت ، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه . چند دقیقه بعد، در حالی که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.

-        آهای،آقا پسر!

پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می زد. وقتی آن خانم کفشهارا به او داد ، با خوشحالی و با صدای لرزان پرسید:

-        شما خدا هستید؟

-        نه پسرم ، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!

-        آهان می دانستم که حتما با خدا نسبتی دارید!



  • کلمات کلیدی : داستان کوتاه- یکی از بستگان خدا
  • نوشته شده در شنبه 88/10/26ساعت 1:39 عصر توسط تکوین
    نظرات دیگران()

    شباهت مردن و عاشق شدن...

     

    مردن به عاشق شدن می ماند، آدم ناپدید می شود و دیگر خبری از خود نمی دهد.

    وقتی شک می کنم ، قلبم از یک تمشک هم حساستر است.

    وقتی به تو اعتماد می کنم ، قلبم از الماس هم سخت تر است.

    حاضرم رنج بکشم ولی به هیچ وجه تسلیم یأس نشوم.

    بیش از هر چیز از مرگ می هراسند و نمی دانند چیزی هولناکتر از مرگ وجود دارد، زندگی تهی از عشق.....

     

    از: امیر شهبا – نشریه: سخن تازه – شماره 29 – 11 مرداد 1385 هجری خورشیدی



  • کلمات کلیدی : شباهت مردن و عاشق شدن
  • نوشته شده در شنبه 88/10/26ساعت 1:38 عصر توسط تکوین
    نظرات دیگران()

    آداب روزمره

     

    هر کلام و هر حالت شخص نشان دهنده ادب، شخصیت و آگاهی اوست.

    نیم نگاهی به آداب زندگی روزمره:

     

    1- سه کلمه جادویی :    لطفا،   متشکرم،    ببخشید

    این کلمات را در محاورات روزمره خود چندین بار در روز به کار ببرید.

     

    2- دو کلمه شوم:           مال من، مال تو

    این کلمات را حتی الامکان بکار نبرید خصوصا در زندگی خانوداگی خود.

     

    3- در مکانهای عمومی:

     

    این اتفاق می تواند در عصر ما در هر نقطه از جهان روی دهد:

     

    یک روز مردی جایش را در اتوبوس به خانمی مسن تعارف کرد.خانم به قدری از عمل مرد متعجب شد که از هوش رفت! وقتی او را به هوش آوردند، از آن آقا به خاطر کاری که کرده بود تشکر کرد. این بار آقا از شدت تعجب بی هوش شد!

    سعی کنید در مکانهای عمومی جای خود را به مسن ترها بدهید.

     

    اگر بعضی ها راه خوب را در زندگی پیدا می کنند ، برای آن است که راه بد بر اثر کثرت عبور ما بسته شده است!



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در شنبه 88/10/26ساعت 1:37 عصر توسط تکوین
    نظرات دیگران()

    والنهار اذا جلیها... سوگند به روز ...

     

    امام باقر ع می فرماید : حارث اعور به امام حسین ع عرض کرد:

    ای فرزند رسول خدا، فدایت شوم مرا از معنای آیه شریفه « و الشمس و ضحیها ( سوگند به خورشید و گسترش نور آن ) » مطلع فرما.

    حضرت فرمود : منظور از خورشید، رسول الله می باشد.

    پرسید: فدایت شوم، منظور از آیه شریفه « والقمر اذا تلیها ( سوگند به ماه چون پس از آن آید ) » چیست ؟

    فرمود: منظور از ماه امیرالمؤمنین علی ع است که بعد از پیامبر می باشد.

    پرسید: پس منظور از آیه شریفه « والنهار اذا جلیها ( سوگند به روز چون آن را روشن سازد ) » چیست ؟

    فرمود: منظور از روز ، قائم آل محمد است که زمین را پر از قسط و عدل می سازد.

     

    منبع: تفسیر فرات کوفی

  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در شنبه 88/10/26ساعت 1:36 عصر توسط تکوین
    نظرات دیگران()

    از گوشه و کنار این کشور ... چرا انسان جدید نسبت به انسان سنتی اهل تفریح و مسافرت بیشتر است؟

     

    خردنامه همشهری

    مصطفی ملکیان

    ...می گویید مردم به مسافرت می روند و به تفریح نیاز دارند. حالا پرسش این است که چرا انسان جدید نسبت به انسان سنتی اهل تفریح و مسافرت بیشتر است؟ چرا انسان سنتی در تمام عمرش از ده و محله اش بیرون نمی آمد و هیچ احساس کمبودی هم نمی کرد؟ نگویید به این جهت که مسافرت مشکل بود و امروز آسان شده است، خیر. فقط بحث این نیست. برای این است که انسان جدید دیگر در درونش یک باغ زیبای دوست داشتنی نمی بیند که با سیر و سیاحت در آن باغ، کاری به عالم و آدم نداشته باشد. اگر همه ما انسان ها به عنوان مثال مانند مولانا بودیم، آن قدر زیبایی در خودمان می دیدیم که هر وقت به خودمان رجوع می کردیم، گلی روی گل می شکفت. گیاهی روی گیاهی رشد می کرد و آن گاه دیگر حوصله مان سر نمی رفت که بخواهیم به بیرون برویم. درواقع علت عمده ای که ما این همه می خواهیم بیرون برویم برای این است که در درون خودمان هر وقت نگاه می کنیم، چیز خوبی برای نگریستن و تماشا کردن نمی بینیم. ما چرا نمی توانیم تنهایی را تحمل کنیم؟ و همین که تنها می شویم به رادیو، تلویزیون و ... جلب و سرگرم می شویم؟ چون خلوت کردن برای ما مشکل است. بشر امروز خلوت ندارد. انسان جدید نمی تواند با خودش خلوت کند و به همین دلیل شما این آلودگی محیط زیست را که ناشی از رشد کارخانه ها است، مشاهده می کنید. ممکن است بگویید: خوب، بهتر است کارخانه ها را تعطیل کنند، در آن صورت کالایی تولید نمی شود. پاسخ می دهید که مردم نیاز دارند و می خواهند مصرف کنند همین که می گویید مردم می خواهند مصرف کنند، این سؤال پیش می آید که با این که جمعیت مردم دنیا الان نسبت به پانصد سال پیش بیشتر است ولی هر انسانی نسبت به انسان پانصد سال قبل هشت برابر در طول عمرش بیشتر از انسان سنتی مصرف می کند؟ تحقیقات نشان داده است که هر انسان مدرنی نسبت به انسان قرن 15، هشتاد برابر مصرفش بیشتر است. چرا این قدر مصرف گراییم؟ به دلیل این که انسان جدید داشتنی می خواهد به جای بودن هایش. انسان قدیم بودن داشت و نیاز نداشت این همه داشتن ها را به خود آویزان کند. انسان جدید احساس می کند درونش خالی است. با آویزان کردن چیزهایی از بیرون می خواهد احساس پری بکند، لذا می خواهد همواره مبلمانش را عوض کند، دکوراسیون خانه را تغییر بدهد و فکر می کند اگر چیزهایی به خود ببندد، نوعی سنگینی به او می دهد.                                                                            

     

       

     

    انتخاب از وبلاگ نقطه ته‌خط 



  • کلمات کلیدی : اهل تفریح و گردش
  • نوشته شده در شنبه 88/10/26ساعت 1:35 عصر توسط تکوین
    نظرات دیگران()

       1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    4.5 سال بعد!....
    گرفته بی تو دلم از تمام انسانها....
    مسافر ابدی - شعر
    دو تجربه جالب و عجیب پزشکی
    [عناوین آرشیوشده]