پاسخگویی به تلفن همراه
تا حالا دقت کرده اید در سمینار یا جلسه، مدام تلفن همراه یک مدیر زنگ میزنه و اون یا میره بیرون و یا دستشو جلوی دهنش می گیره و صحبت می کنه؟
نظر شما در مورد اون چیه؟
آیا نشانه دقت و قدرت اونه؟
آیا نشانه استفاده بهتر از وقته؟
اگر اون کار مهمتری داشته چرا به این جلسه اومده؟
ازدواج و خانواده و زن در اسلام
اسلام گرچه توصیه هایی برای تفاوت سنی مرد و زن دارد اما برای ازدواج مرز سنی مشخص نکرده است
همسر تنها شریک جنسی شما نیست شریک اخلاقی و عاطفی و زندگی شما نیز هست
اسلام می کوشد در زندگی مشترک دو نفر، یک دوگانه به وجود آید نه دو یگانه! که بیگانه از هم و بدون درک هم زندگی می کنند
اسلام به چند همسری و ازدواج موقت توصیه نکرده است اما راه را هم نبسته است
اسلام نه میل جنسی را سرکوب کرده و نه طرفدار ارتباط یک مرد با چند زن است. اسلام طرفدار فحشای جنسی نیست
دو نوع ازدواج در نگاه اسلام مطرح است: ازدواج دائم و ازدواج موقت
ازدواج دائم برای کسانی که امکان تشکیل خانواده و زندگی دائم را دارند برای کسانی که این امکان را ندارند خدا راه حل دیگری در نظر گرفته است: ازدواج موقت
ازدواج موقت فحشای اسلامی نیست بلکه تشکیل زندگی و خانواده موقت است
ازدواج موقت مربوط به همه نیست. تنها مربوط به کسانی است که امکان ازدواج دائم را ندارند
اسلام از بودن زن در جامعه با حفظ حرمت ها حمایت می کند.
اسلام می خواهد رابطه زن و مرد در جامعه سالم باشد یعنی جنیست ها در روابط تأثیر نگذارد و مطرح نشود و فلسفه حجاب برای زنان و کوتاه کردن نگاه برای مردان بر همین مبنا تعریف می شود.
اسلام زن را به عنوان کالا مطرح نمی کند. در نگاه اسلام زن یک انسان است که از دامن او مرد به معراج می رود. تأکید اسلام بر روابط انسانی است که در آن جنسیت مطرح نیست
داستانهای کوتاه ملل .... یکی از بستگان خدا
شب کریسمس بود و هوا سرد و برفی.پسرک در حالی که پاهای برهنه اش را روی برف جابجا می کرد تا شاید سرمای برف های کف پیاده رو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می کرد. در نگاهش چیزی موج می زد، انگاری که با نگاهش نداشته هایش را از خدا طلب می کرد، انگاری با چشمهایش آرزو می کرد.
خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت ، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه . چند دقیقه بعد، در حالی که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
- آهای،آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می زد. وقتی آن خانم کفشهارا به او داد ، با خوشحالی و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم ، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
- آهان می دانستم که حتما با خدا نسبتی دارید!
شباهت مردن و عاشق شدن...
مردن به عاشق شدن می ماند، آدم ناپدید می شود و دیگر خبری از خود نمی دهد.
وقتی شک می کنم ، قلبم از یک تمشک هم حساستر است.
وقتی به تو اعتماد می کنم ، قلبم از الماس هم سخت تر است.
حاضرم رنج بکشم ولی به هیچ وجه تسلیم یأس نشوم.
بیش از هر چیز از مرگ می هراسند و نمی دانند چیزی هولناکتر از مرگ وجود دارد، زندگی تهی از عشق.....
از: امیر شهبا – نشریه: سخن تازه – شماره 29 – 11 مرداد 1385 هجری خورشیدی