سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شروعی بر ادامه زندگیTakvin

دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی را بهتر بشناسیم
اولین نامی که برای بسیاری از ما سیرجانی ها، زمانی که به چهره های سرشناس شهرمان می اندیشیم متبادر می شود، نام و چهره دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی است. معلم و پژوهشگر تاریخ و ادبی که چهره و لهجه اش گویای تعلقش به این خاک و دیار است و با تحقیق و قلم توانای خود توانست با نگارش کتاب پیغمبر دزدان ، شیخ محمدحسن زیدآبادی ملقب به پیغمبر دزدان را از دل تاریخ بیرون بکشد و نه تنها به سیرجان که به تمام ایران وحتی دنیا معرفی کند؛ پیامبری که به گفته باستانی: گرچه پیغمبر نیست اما کتاب دارد!
باستانی متولد سوم دیماه 1304 در روستای پاریز شهرستان سیرجان است و امروز بیش از 83 سال از عمر باارزشش می گذرد و به قول خودش: « در بعضی کتابهایم وقتی من از کسانی یاد می کنم، در نمونه غلط گیری دوم گاهی باید یکی دو کلمه مرحوم به اسم بعضی ها اضافه کنم! »
استاد باستانی پاریزی در زمینه شعر و شاعری نیز فعال بوده و اشعاری نیز سروده است که به مزاج خیلی ها شیرین می آید. باستانی در خاطرات خود نقل می کند که « جالبترین مورد چاپ یکی از اشعار من آن است که در یک جزوه ای به نام مشاعره که در سال 1346 در مسکو به چاپ رسید و به شاعران ایران و افغانستان و پاکستان پرداخته بود، نام مخلص در ردیف شاعران پاکستان و هند آورده شده بود.
... فکر میکنید اگر دویست سال دیگر اگر کسی خواست تاریخ ادبیات بنویسد و میلش کشید بداند باستانی پاریزی اهل کجاست؟ دچار چه دردسری خواهد شد. بنده آن وقت در گور هی می بایست پهلو به پهلو شوم و سرم را به سنگ لحد بکوبم ولی نتوانم به آنها بگویم که بابا! این پاریز مال پاکستان نیست، مال کرمان است. مال سیرجان است. دهی است و بیچاره دهی، چون این تخم دو زرده را تقدیم دنیا کرده است!....»
ابیاتی از غزل از دکتر باستانی پاریزی که در فروردین سال 1324 در کوهستان پاریز و در زیر درختهای بادام غنچه در فصل گلریزان بهار سروده شده است را با هم می خوانیم:
یاد آن شب که صبا بر سر ما گل می ریخت
بر سرِ ما ز در و بام و هوا گل می ریخت
سر به دامان منت بود و ز شاخ بادام
بر رخ چون گلت آرام صبا گل می ریخت
خاطرت هست که آن شب همه شب تا دم صبح
گل جدا، شاخه جدا، باد جدا گل می ریخت؟
نسترن خم شده لعل لب تو می بوسید
خضر گویی به لب آب بقا گل می ریخت
گیتی آن شب اگر از شادی ما شاد نبود
راستی تا سحر از شاخه چرا گل می  ریخت؟.....


 



  • کلمات کلیدی : پیغمبر دزدان، دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی
  • نوشته شده در پنج شنبه 88/7/23ساعت 11:24 عصر توسط تکوین
    نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    4.5 سال بعد!....
    گرفته بی تو دلم از تمام انسانها....
    مسافر ابدی - شعر
    دو تجربه جالب و عجیب پزشکی
    [عناوین آرشیوشده]