جمع پروانگان -عطار نیشابوری
هر کس از ظن خود درباره خدا سخن می گوید
چه کسی واقعا درست و پروردیده سخن می گوید؟
چرا و به چه دلیلی می گوییم اولیا الهی، به مراتبی از شناخت خدا رسیده اند و در رأس آنان پیامبر اکرم وعلی ع؟
شعر زیر از عارف به حق، عطار نیشابوری، اشاره به جمع پروانگانی دارد که درباره معشوق سخن می گویند و می خواهند واقعا ببینند او کسیت؟
جمع پروانگان
یک شبی پروانگان جمع آمدند در مضیفی طالب شمع آمدند
جمله می گفتند: می باید یکی کاو خبر آرد ز مطلوب اندکی
شد یکی پروانه تا قصری ز دور در فضای قصر جست از شمع نور
بازگشت و دفتر خود بازکرد وصف او بر قدر فهم آغاز کرد
ناقدی کاو داشت در جمع او مهی گفت: او را نیست از شمع آگهی
شد یکی دیگر گذشت از نور در خویش را بر شمع زد از دور در
پرزنان در پرتو مطلوب شد شمع غالب گشت و او مغلوب شد
بازگشت او نیز مشتی راز گفت از وصال شمع شرحی بازگفت
ناقدش گفت: این نشان نیست ای عزیز همچو آن یک، کی نشان داری تو نیز؟
دیگری برخاست می شد مست مست پای کوبان بر سر آتش نشست
دست در کش کرد با آتش به هم خویشتن گم کرد و با او خوش به هم
چون گرفت آتش ز سر تا پای او سرخ شد چون آتشش اعضای او
ناقد ایشان چو دید او را زدور شمع با خود کرده همرنگش ز نور
گفت: این پروانه در کار است و بس کس چه داند؟ این خبر دار است وبس
آن که شد هم بی خبر هم بی اثر از میان جمله او دارد خبر
تا نگردی بی خبر از جسم و جان کی خبر یابی ز جانان یک زمان؟